ماهیگیری در دریاچه |
پدر بزرگ و مادر بزرگ مهرداد در كنار دریاچه ی كوچكی در جنوب سوئد کلبه ی تابستانی دارند. آنها تابستانها در آن کلبه زندگی می کنند . هر سال تابستان مهرداد و خانواده اش ، چند روزی برای گردش و استراحت به اين کلبه می روند . آنها در جنگل های اطراف کلبه گردش كرده و كنار دریاچه ماهیگیری می كنند . |
نقاشی از ناتاشا - کلاس سوم - مدرسه ی سودرکولا در مالمو |
مهرداد در آنجا دوستان زیادی پیدا كرده است و بعضی وقت ها با آنها فوتبال بازی می كند . روز جمعه وقتی كه مهرداد بازی فوتبالش تمام شد و به کلبه برگشت ، با کمال تعجب دید كه پسر عمويش " كاوه " هم به همراه خانواده اش به کلبه ی مادر بزرگ و پدربزرگ آمده اند. آنها با هم قرار گذاشتند كه روز بعد به همراه پدر بزرگ برای ماهیگیری به كنار دریاچه بروند . صبح زود قلاب های ماهیگیری خود را برداشته و به همراه پدر بزرگ به طرف دریاچه براه افتادند . چند ساعت در كنار ساحل قلابهای خود را به آب انداختند اما نتوانستند ماهی بگیرند . نیما از پدر بزرگ خواهش كرد به آنها اجازه بدهد كه با قایق به وسط دریاچه بروند و در كنار نیزارها شانس خود را امتحان كنند . پدر بزرگ گفت : " باشد. جلیقه های نجات را بپوشید ! من هم با شما خواهم آمد. به شرطی كه شما پارو بزنید . " بچه ها بسرعت جلیقه های نجات را پوشیدند و سوار قایق چوبی شده پارو زنان از ساحل دور شدند . در اطراف نیزار و در جایی كه پدر بزرگ نشان داده بود قلاب های خود را به آب انداختند و منتظر شدند . طولی نكشید كه مهرداد ماهی نسبتا بزرگی گرفت . آنها خیلی خوشحال شدند . مهرداد به آرامی و با دقت زیاد ماهی را به درون قایق آورده و توی سبد گذاشت . حالا دیگر حسابی خسته و گرسنه شده بودند . پدر بزرگ گفت : " بچه ها الان دیگر وقت رفتن به کلبه است . " بچه ها با اینكه دلشان می خواست باز هم ماهی بگیرند، اما حرف پدر بزرگ را گوش كردند و قایق را به طرف ساحل راندند . وقتی به كنار ساحل رسیدند قایق را با طناب به اسكله ی چوبی کنار درياچه بستند و به طرف کلبه به راه افتادند . آنها در راه كلبه ، مزه ی ماهی سرخ شده را در دهانشان حس می كردند . آيا شما تابحال به ماهيگيری رفته ايد؟
|