T1: suman
Remote Name: 82.134.72.38
Date: 13-jan-2009
Time: 08:54

txt

مادرهم خوب است ما مادرمه دوست دآرا


T1:
Remote Name: 82.134.72.38
Date: 13-jan-2009
Time: 08:50

txt

مادرهم خوب است


T1:
Remote Name: 85.195.31.84
Date: 20-jun-2008
Time: 23:35

txt

سلام


T2:
T1: sara
Remote User:
Date: 27-nov-2006
Time: 13:38

txt

دانیل خوشحال شد وبازی کرد۰او با دخترها دوست شد۰ وقتی رفت به خانه خیلی خوشحال بود۰ ۵روز دیگر دانیل با پسرها دوست شد۰


T2:
T1:
Remote User:
Date: 27-nov-2006
Time: 13:31

txt

دانیل خوشحال شد وبازی کرد۰او با دخترها دوست شد۰ وقتی رفت به خانه خیلی خوشحال بود۰


T2: fayze_hosseini@hotmail.com
T1: fayze
Remote User:
Date: 13-nov-2006
Time: 16:13

txt

دوستان خوب


T2: fayze_hosseini@hotmail.com
T1: fayze
Remote User:
Date: 13-nov-2006
Time: 16:11

txt

دخترها خیلی خوبان


T2: www.farsi.se
T1:
Remote User:
Date: 28-okt-2006
Time: 19:39

txt

محبت


T2: www.farsi.se
T1:
Remote User:
Date: 28-okt-2006
Time: 19:32

txt

حال فکر کنید ایا انهایی که منرا رد کردند پسر بودندومن رازشت میشمردنداما انهایی که منرا قبول کردند دختر بودند پس زشتی من در کار نبوده بلکه لطافت وعواطف دختران در من زندگی بخشیده و اگر در ایران مدرسه که دختر وپسر ازهم جدا هستند چقدر غمگین بود۰امید


T2:
T1: Delaram
Remote User:
Date: 03-apr-2006
Time: 15:09

txt

دلارام ۰۰۰۰دانئل از آن روز با دخترها که نامشان تارا۰ساراوجئنا بود بازی می کرد۰و فهمئد که هئچ عئبی ندارد که با دخترها بازی به کند۰


T2:
T1:
Remote User:
Date: 20-mar-2006
Time: 15:47

txt

یک نوروز خوب داشته باشید۰


T2:
T1:
Remote User:
Date: 20-mar-2006
Time: 15:47

txt

یک نوروز خوب داشته باشید۰


T2:
T1: iran
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 21:46

txt

دانئل خیای خوشحال بود باخودش گوفت آئ غدای هن هن بودم دوست پیدا کردم ا


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:28

txt

دانیل جیلی خشال شد و با آنها انا شد بعد آز مدرسه


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:22

txt

دانیل جیلی خشال شد و با آنها اشنا شد


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:21

txt

دانیل بآ آنه آشنآ شد و


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:19

txt

دانیل خیلی خشهال شد و رفت با آنها آشنا شد


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:15

txt

پسر خوشحل شد و رفت با انها اشنا شد بعد از مدرسه دوستش را اورد خوانش که اسمش افشین بود و با هم بازی کردند روزه بد که رفتش مدرس دید که افشین خواب سلام و را نداد دانیل پرسید با من قری


T2:
T1:
Remote User:
Date: 01-mar-2006
Time: 14:08

txt

پسر خوشحل شد و رفت با انها اشنا شد بعد از مدرسه دوستش را اورد خوانش که اسمش افشین بود و با هم بازی کردند


T2: sahand_2702@hotmail.se
T1: marcus

Date: 12-dec-2005
Time: 17:33

txt

دانیل خیلی خوشحال شد و با دخترهای مهربان بازی کرد


T2: zasha24@edu.osteraker.se
T1: Arvin Saidbahr, Åkersberga

Date: 09-dec-2005
Time: 15:18

txt

چه خوب بیا بریم و دانیل رفت و با دوستای جدیدش بازی کرد0 یک روز دانیل با دوستاش دعوا کرد و رفت که سعی کنه دوستهای جدید پیدا کنه0 رفت از همه پرسید ولی هیچکس دلش نمی خواست با دانیل بازی کنه0 بعدا رفت بالای درخت و داد زد کسی دلش نمیخواد با من بازی کنه همه گفتند نننننننه!!! تو دعوا می کنی!!!! دانیل ناراحت شد ورفت و هیچوقت دیگه دعوا نکرد و بقیه هم باهاش دوست شدند0


T2:
T1:

Date: 09-dec-2005
Time: 15:16

txt


T2: zasha24@edu.osteraker.se
T1: Arvin Saidbahr, Åkersberga

Date: 09-dec-2005
Time: 15:16

txt

چه خوب بیا بریم و دانیل رفت و با دوستای جدیدش بازی کرد0 یک روز دانیل با دوستاش دعوا کرد و رفت که سعی کنه دوستهای جدید پیدا کنه0 رفت از همه پرسید ولی هیچکس دلش نمی خواست با دانیل بازی کنه0 بعدا رفت بالای درخت و داد زد کسی دلش نمیخواد با من بازی کنه همه گفتند نننننننه!!! تو دعوا می کنی!!!! دانیل ناراحت شد ورفت و هیچوقت دیگه دعوا نکرد و بقیه هم باهاش دوست شدند0


T2: tokig_2005@hotmail.com
T1: Aida Asgari

Date: 05-dec-2005
Time: 12:31

txt

چرا که نه۰والیبال بلدی بازی کنی? _بله پس بیا تو تیم ما باش ۰ و به این ترتیب شروع به بازی کردن۰بعد از چند لحظه همه چشماشون به طرف دانیل خیره می مونه۰ چون اون خیلی قشنگ بازی می کرد۰انقدر قشنگ که آدم فکر می کرد که یک بازیکنه مشهوره۰خلاصه بازی اونا گرم شده بودو تیمی که دانیل توش بازی می کرد بازی رو برد۰در همان لحظه همه ی دخترها با صدای بلند شروع کردن اسم دانیل رو گفتن۰اونا بلند می گفتند دانیل و بعد دست می زدند۰و از اون به بعد طوری شد که دانیل با اون دختر ها دوست شدو همیشه دیگه با هم بازی می کردندو حرف می زدند۰دانیل یک پسر معروف شده بود تو مدرسه که همه می شناختنش و به والیبال بازی کردن اونو تحسین می کردند۰


T2: tokig_2005@hotmail.v
T1:

Date: 05-dec-2005
Time: 12:29

txt

چرا که نه۰والیبال بلدی بازی کنی? _بله پس بیا تو تیم ما باش ۰ و به این ترتیب شروع به بازی کردن۰بعد از چند لحظه همه چشماشون به طرف دانیل خیره می مونه۰ چون اون خیلی قشنگ بازی می کرد۰انقدر قشنگ که آدم فکر می کرد که یک بازیکنه مشهوره۰خلاصه بازی اونا گرم شده بودو تیمی که دانیل توش بازی می کرد بازی رو برد۰در همان لحظه همه ی دخترها با صدای بلند شروع کردن اسم دانیل رو گفتن۰اونا بلند می گفتند دانیل و بعد دست می زدند۰و از اون به بعد طوری شد که دانیل با اون دختر ها دوست شدو همیشه دیگه با هم بازی می کردندو حرف می زدند۰دانیل یک پسر معروف شده بود تو مدرسه که همه می شناختنش و به والیبال بازی کردن اونو تحسین می کردند۰


T2: peroz25@hotmail.com
T1: peroz hashemy nasery

Date: 28-nov-2005
Time: 12:44

txt

به نظر من ائن داستان بسئار زئاد دلچسپ بود۰


T2: peroz25@hotmail.com
T1: peroz hashemy nasery

Date: 28-nov-2005
Time: 12:43

txt

به نظر من ائن داستان بسئار زئاد دلچسپ بود۰


T2: peroz25@hotmail.com
T1: peroz hashemy nasery

Date: 28-nov-2005
Time: 12:42

txt

به نظر من ائن داستان بسئار زئاد دلچسپ بود۰


T2:
T1:

Date: 28-nov-2005
Time: 12:11

txt

ÄGLRPLHÖTوT



Date: 24-nov-2005
Time: 14:35

txt

دانیل با دخترها فوتبال بازی کرد۰وقتی که رفتند تو کلاس دانیل خوشحال بود۰دانیل خوشحال بود که دوست پیدا کرده بود۰ نیما علیزاده



Date: 24-nov-2005
Time: 14:33

txt

دانیل با دخترها فوتبال بازی کرد۰وقتی که رفتند تو کلاس دانیل خوشحال بود۰دانیل خوشحال بود که دوست پیدا کرده بود۰



Date: 24-nov-2005
Time: 14:32

txt

دانیل با دخترها فوتبال بازی کرد۰وقتی که رفتند تو کلاس دانیل خوشحال بود۰دانیل خوشحال بود که دوست پیدا کرده بود۰