دو كاج در كنار خطوط " سیم پیام " خارج از ده ، دو كاج ، روئیدند سالیان دراز ، رهگذران آن دو را چون دو دوست می دیدند روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه ی باد یكی از كاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامل كن ریشه هایم ز خاك بیرون است چند روزی مرا تحمل كن كاج همسایه گفت با تندی مردم آزار ، از تو بیزارم دور شو ، دست از سرم بردار من كجا طاقت تو را دارم بینوا را سپس تكانی داد یار بی رحم و بی محبت ا و سیمها پاره گشت و كاج افتاد بر زمین نقش بست قامت ا و مركز ارتباط ، دید آن روز ا نتقا ل پیام ، ممكن نیست گشت عازم ، گروه پی جویی تا ببیند كه عیب كار از چیست سیمبانان پس از مرمت سیم راه تكرار بر خطر بستند یعنی آن كاج سنگدل را نیز با تبر ، تكه تكه ، بشكستند محمد جواد محبت
|